هیبریستوفیلیا یا مجرم دوستی راز جذابیت خطر
هیبریستوفیلیا یا مجرمدوستی نوعی گرایش روانی است که فرد به مجرمان یا افرادی با رفتارهای خطرناک و خشونتآمیز جذب میشود.

هیبریستوفیلیا یا مجرم دوستی راز جذابیت خطر
شاید برایتان عجیب به نظر برسد، اما برخی زنان نهتنها از قاتلان زنجیرهای یا مجرمان خطرناک نمیترسند، بلکه به آنها دل میبندند. پدیدهای مرموز و بحثبرانگیز به نام هیبریستوفیلیا (Hybristophilia) یا عشق به مجرمان در پس این گرایشها (از نوشتن نامههای عاشقانه گرفته تا ازدواج با افرادی که به جرمهایی مانند قتل، سرقت یا تجاوز محکوم شدهاند) قرار دارد.
چرا یک زن تحصیلکرده، موفق و مستقل به جای انتخاب یک رابطه سالم، به دنبال مردی میرود که مرتکب جنایت شده است؟ این رفتار چه ریشههایی در روانشناسی، تکامل زیستی و تأثیرات رسانهای دارد؟ چگونه ویژگیهایی مانند اعتماد به نفس بالا، ریسکپذیری و شخصیت سلطهگر میتوانند زنان را به خود جذب کنند؟
میخوای بدونی چرا بعضیا رو جذب میکنی و از بعضیا فراریای؟ روانشناس مورد اعتمادتو تو کلینیک آنلاین روان هاب پیداش کن و وقت مشاورتو رزرو کن!
هیبریستوفیلیا چیست؟
هیبریستوفیلیا به افرادی اشاره دارد که از نظر جنسی تحریک شده و به کسانی جذب میشوند که مرتکب جنایات بیرحمانه و وحشتناکی مانند قتل و تجاوز شدهاند. این پدیده در زنان بیشتر از مردان دیده میشود. هیبریستوفیلیا که به سندرم بانی و کلاید نیز معروف است، پدیدهای نادر اما بسیار قابلتوجه در حوزه روانشناسی قانونی است.
بهطور خلاصه، این اصطلاح به افرادی اشاره دارد که به خشونت یا مجرمان از نظر عاشقانه یا جنسی جذب میشوند. این پدیده بهویژه در میان زنان مشاهده میشود و برای توصیف جذابیت عاطفی و اروتیک به مجرمانی به کار میرود که از طریق رسانهها به شهرت رسیدهاند یا مرتکب اعمال خشونتآمیز بزرگی شدهاند.
تاریخچه
اصطلاح هیبریستوفیلیا اولین بار در سال ۱۹۸۶ توسط روانشناس جان مانی معرفی شد و بهعنوان شرایطی نزدیک به پارافیلیا تعریف گردید. از نظر ریشهشناسی، این کلمه از واژههای یونانی «هوبریس» (تکبر/عمل خشونتآمیز) و «فیلیا» (عشق/جذابیت) گرفته شده است.
نام عامهپسند «سندرم بانی و کلاید» از زوج بدنام بانی پارکر و کلاید بارو گرفته شده است که بین سالهای ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۴ در چندین ایالت آمریکا به سرقت از پمپبنزینها، رستورانها و بانکهای کوچک پرداختند، در حالی که عمیقاً عاشق یکدیگر بودند.
آیا هیبریستوفیلیا یک اختلال روانی است؟
در نگاه اول، وسوسهانگیز است که این رفتار را بهعنوان نشانهای از بیماری روانی کنار بگذاریم، اما اینقدر ساده نیست. از نظر فنی، هیبریستوفیلیا بهخودیخود یک اختلال روانی نیست، بلکه شرایطی است که بهعنوان پارافیلیا شناخته میشود. پارافیلیاها گاهی اوقات فتیش نامیده میشوند، زمانی که مسیر عادی جذابیت انسانی به سمت یک مسیر غیرمعمول یا نامناسب منحرف میشود.
اغلب، این شامل تثبیت یک فرد بر یک شیء یا مجموعهای از شرایط برای تحریک است، مانند پوشیدن پارچههای خاص، نقشآفرینی با شریک یا تماشای انواع خاصی از رسانهها که ممکن است صراحتاً پورنوگرافیک باشند یا نباشند. در موارد شدید، یک پارافیلیا میتواند با الگوهای تحریک عادی تداخل کند و مانع از تشکیل روابط سالم بزرگسالان شود.
اما در سطوح پایینتر، آنها بهعنوان «گرایشهای خاص» شناخته میشوند و ممکن است بهعنوان ترجیحات خصوصی پردازش شوند که پیامدهای بزرگتری برای زندگی عادی فرد ندارند. از آنجا که هیبریستوفیلیا بر انتخاب شریک فرد تأثیر میگذارد، نسبت به علاقه به شمعهای معطر یا پوشیدن لاتکس پیامدهای بیشتری دارد.
افراد مبتلا به این وضعیت ممکن است بهصورت خصوصی درباره روابط و/یا سکس با مجرمان خیالپردازی کنند، داستانهای رسانهای درباره جرایم بسیار تبلیغشده و افرادی که آنها را مرتکب میشوند مصرف کنند یا رفتارهای فزاینده خطرناکی برای یافتن فردی که با فانتزیهایشان مطابقت دارد انجام دهند. فردی با هیبریستوفیلیا ممکن است تصمیمات مهم زندگی مانند گرفتن شغل در حوزه اصلاحات یا پیشنهاد ازدواج به یک قاتل محکوم را برای ارضای امیالش بگیرد.
آیا هیبریستوفیلیا معیارهای بیماری روانی را برآورده میکند؟
اجماعی درباره اینکه آیا هیبریستوفیلیا باید بهعنوان یک بیماری روانی یا نشانهای از بیماری بهخودیخود طبقهبندی شود، وجود ندارد. این تا حدی به دلیل تحقیقات محدود درباره این پدیده در مقایسه با، بهعنوان مثال، اسکیزوفرنی یا اختلال دوقطبی است. همچنین به دلیل درجات مختلف شدت این وضعیت بحثبرانگیز است. مورد کارول آن بون، که علناً با مردی که با بیرحمی استثنایی به دختران انجمن دانشجویی تجاوز کرده و آنها را کشته بود، ازدواج کرد، نسبتاً افراطی است و احتمالاً نشانهای از یک مدل رابطه سالم نیست.
اما اکثر هیبریستوفیلیها بسیار کمتر از این مثال افراطی هستند. در واقع، تعداد نامعلومی از افراد ممکن است بهطور مخفیانه درباره جرم و مجرمان خیالپردازی کنند بدون اینکه هرگز چیزی بروز دهند. برای این افراد، پارافیلیا تأثیر کم یا هیچ تأثیری بر زندگیشان ندارد، که توجیه تشخیص رسمی بیماری روانی را دشوار میکند.
انواع هیبریستوفیلیا
هیبریستوفیلیای غیرفعال
هر سال، مجرمان بدنام نامههای عاشقانه و جنسی از طرفداران خود دریافت میکنند. این گروه از طرفداران که بهعنوان «گروهیهای قاتل زنجیرهای» شناخته میشوند، هیچ تمایلی به مشارکت در فعالیتهای مجرمانه ندارند، اما به مردانی که پشت میلههای زندان هستند، جذب میشوند. این زنان معمولاً دچار توهم هستند و سعی میکنند برای اعمال مجرمانه عذر و بهانه بیاورند.
آنها با یک مجرم رابطه برقرار میکنند و احساس میکنند خاص هستند اینکه با وجود اینکه معشوقشان ممکن است افراد زیادی را کشته باشد، هرگز به آنها آسیب نمیرساند. آنها معمولاً احساس میکنند میتوانند معشوق خود را «تغییر» دهند و فانتزیهای نجاتدادن دارند. هیبریستوفیلیهای غیرفعال «تمایل دارند خود را در موقعیتهایی قرار دهند که توسط افرادی که عاشقشان میشوند، فریب خورده، دستکاری شده و به آنها دروغ گفته شود».
هیبریستوفیلیای فعال
هیبریستوفیلیهای فعال کاملاً برعکس هستند. آنها حاضرند به معشوق خود در برنامههای مجرمانهشان کمک کنند، از جمله فریب دادن قربانیان، مخفی کردن اجساد، پنهان کردن جرایم یا حتی مشارکت در ارتکاب جرم.
برای خواندن بلاگ سایکوپت ها معماران قتلهای زنجیرهای در مجله روان هاب کلیک کنید.
آنها به دلیل اقدامات خشونتآمیز معشوقشان به او جذب میشوند و میخواهند عشق دریافت کنند، اما نمیتوانند درک کنند که معشوقشان روانپریشانی است که آنها را دستکاری میکند. هر دو نوع هیبریستوفیلیای غیرفعال و فعال معمولاً به روابط ناسالم یا توهینآمیز منجر میشوند.
علل هیبریستوفیلیا
دانش کمی درباره این پارافیلیا وجود دارد. روانشناسان تنها نظریههایی درباره اینکه چرا برخی افراد اینگونه هستند، ارائه دادهاند. برخی معتقدند هیبریستوفیلیها قربانیان تسلیمپذیر هستند، در حالی که دیگران باور دارند آنها «تسهیلکنندههای خودشیفتهای هستند که به قدرت جذب میشوند». در واقع، بسیاری از هیبریستوفیلیها به نظر میرسد به مردانی که در زندان هستند به دلیل شهرت و بدنامی آنها در رسانهها جذب میشوند. برخی معتقدند این زنان از طریق این مردان بهصورت غیرمستقیم زندگی میکنند و از هیجان و توجه لذت میبرند.
روانشناسان همچنین این موضوع را از منظر زیستشناختی بررسی میکنند. ریچارد رانگام و دیل پیترسون، نویسندگان کتاب «مردان اهریمنی»، مطالعهای را توصیف میکنند که در آن رفتار اورانگوتانهای نر و ماده مشاهده شده است. آنها اشاره کردند که مادهها اورانگوتانهای بزرگتر و تهاجمیتر را ترجیح میدادند آنهایی که مردانگی خود را بیشتر به نمایش میگذاشتند.
«زنان مردان پرخاشگر و تهاجمی را که همچنین جذاب هستند، با مردانگی ایدهآلی برابر میدانند که بر اساس قدرت و خشن بودن است». علاوه بر این، «نظریهپردازان گفتهاند که گروهیهای قاتل زنجیرهای ممکن است به مردانگی آشکار مردی که وحشیانهترین عمل قابل تصور را انجام داده، واکنش نشان دهند.
به عبارت دیگر، آنها ممکن است این نوع خشونت را با قدرت مردانه برابر بدانند و سپس به دنبال آن باشند تا چنین مردی را به زندگی خود بیاورند، برای محافظت و تولید فرزندانی با شانس بقای بالا. بنابراین، آنها به یک انگیزه زیستشناختی پاسخ میدهند که ممکن است حتی از آن آگاه نباشند» (Serial Killer Groupies).
شیلا آیزنبرگ کتابی به نام «زنانی که عاشق مردانی که میکشند» نوشت و در آن با چندین هیبریستوفیلیا مصاحبه کرد. او میگوید این زنان ظاهراً عادی بودند معلم، پرستار و همسر. با این حال، او دریافت که بسیاری از این زنان سابقه روابط توهینآمیز و خشونتآمیز داشتند. برخی از این زنان بهطور دقیق از ماهیت روابط خود آگاه بودند اینکه عاشق یک قاتل بودن از نظر اخلاقی اشتباه است در حالی که دیگران به شدت دچار توهم بودند و فانتزیهای ایدهآلشدهای از روابط خود داشتند.
باید توجه داشت که اکثر این زنان واقعاً مردانی را که عاشقشان هستند، نمیشناسند. این زنان عمدتاً از طریق نامه با این مردان ارتباط برقرار میکنند و تنها برای یک یا دو ساعت در بازدیدهای زندان با آنها ملاقات میکنند. در واقع، اکثر این زنان زمان بیشتری را صرف خیالپردازی درباره اینکه روابطشان در صورت نبودن قاتل در زندان چگونه میبود، میکنند. آیزنبرگ مینویسد:
«این پدیده شامل مجموعهای پیچیده از دلایل است. دلیل اول این است که اگر با مردی که برای تمام عمر در زندان است یا در انتظار اعدام است رابطه داشته باشید، کنترل زیادی بر رابطه دارید. شما میتوانید تصمیم بگیرید که کی به دیدار بروید، کی تماس تلفنی را بپذیرید یا حتی آیا تماس را قبول کنید یا نه، و شما لینک اصلی آن مرد با دنیای بیرون هستید. بنابراین، همانطور که بهوضوح میتوان دید، این یک موقعیت بسیار قدرتمند است.»
از آنجا که اکثر این زنان قبلاً مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند، روانشناسان معتقدند که این زنان وارد این روابط میشوند تا گذشته خود را «دوباره انجام دهند» یا «بازنویسی کنند». این بار، مرد پشت میلههاست و نمیتواند به زن آسیب برساند، در حالی که زن تمام قدرت را در رابطه دارد.
با این حال، قاتلان میدانند که به چه چیزی وارد میشوند. قاتلان زنجیرهای معمولاً افراد بسیار کاریزماتیک و باهوشی هستند. این مجرمان زمان نامحدودی در زندان دارند و زنانی را که آنها را تحسین میکنند، دستکاری میکنند. آنها زنان را با دقت مطالعه میکنند، درباره شخصیت و نقاط ضعف آنها یاد میگیرند و از آنها سوءاستفاده میکنند.
هیجان خطر و ترشح دوپامین
یکی از انگیزههای اصلی، هیجان ناشی از خطر است. ارتباط با یک مجرم مانند چارلز منسون (Charles Manson) یا ریچارد رامیرز (Richard Ramirez)، معروف به Night Stalker، حس آدرنالین و ماجراجویی را برمیانگیزد. زنی در یک مستند یوتیوبی اظهار داشت: «مکاتبه با او مثل سوار شدن بر یک ترن هوایی بود؛ نمیدانستم بعد چه اتفاقی میافتد». این هیجان به ترشح دوپامین، ماده شیمیایی مغز که با لذت و پاداش مرتبط است، وابسته است.
همدلی با سرکشی نیز در این موارد نقش مهمی ایفا میکند. دیوید باس (David Buss)، روانشناس تکاملی، در گفتوگویی با جردن پیترسون توضیح میدهد که برخی زنان به مردانی با ویژگیهای سلطهگری (Dominant) و ریسکپذیری جذب میشوند، زیرا این ویژگیها در طول تاریخ نشانه توانایی تأمین منابع و محافظت بودهاند. مجرمان با قانونشکنی و سرکشی علیه هنجارهای اجتماعی، برای زنانی که احساس محدودیت یا طردشدگی میکنند، جذاب به نظر میرسند. چارلز منسون با ایدئولوژی ضدفرهنگی خود، نمونهای از این جاذبه بود که حتی پس از محکومیت به دلیل قتلهای سال ۱۹۶۹، زنانی را به خود جذب کرد که او را یک «نابغه گمشده» میدیدند.
سندرم نجاتدهنده و انگیزه اصلاح مجرم
سندرم نجاتدهنده (Savior Complex)، که در برخی متون روانشناسی بهعنوان سندرم شوالیه سفید (White Knight Syndrome) شناخته میشود، یکی از عوامل روانشناختی کلیدی در گرایش برخی زنان به مجرمان است. شیلا آیزنبرگ در تحقیقات خود نشان میدهد که بسیاری از این زنان باور دارند میتوانند از طریق عشق و حمایت عاطفی، مجرم را اصلاح کنند.
آیزنبرگ استدلال میکند که این انگیزه ریشه در نیاز به احساس ارزشمندی و کنترل در روابط دارد، بهویژه در دینامیکهایی که عدم تعادل قدرت وجود دارد. برای مثال، تد باندی، که بین سالهای ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۸ دستکم ۳۰ زن را به قتل رساند، صدها نامه عاشقانه از زنانی دریافت کرد که معتقد بودند میتوانند او را از رفتارهای جنایتکارانهاش بازدارند یا «شیطان درونش» را نجات دهند. با این حال، این روابط اغلب به دلیل ماهیت دستکاریگرایانه مجرمان و نابرابری قدرت، به آسیبهای عاطفی و گاهی سوءاستفاده روانشناختی منجر میشوند.
دلبستگی ناایمن و بازتولید الگوهای آسیبزا
دلبستگی ناامن (Insecure Attachment) یکی دیگر از عوامل روانشناختی مؤثر در گرایش برخی زنان به مجرمان است. بر اساس نظریه دلبستگی (Attachment Theory)، افرادی که در کودکی تجربیات پرآشوب، مانند بیتوجهی عاطفی یا روابط ناسالم با مراقبان داشتهاند، ممکن است الگوهای دلبستگی ناامن (مانند دلبستگی اضطرابی یا اجتنابی) را توسعه دهند.
این الگوها میتوانند در بزرگسالی به بازآفرینی دینامیکهای ناسالم گذشته منجر شوند، از جمله گرایش به شریکهایی که خطرناک یا غیرقابل دسترس هستند. برای مثال، مستندی در یوتیوب داستان زنی را روایت میکند که پس از تجربه کودکی پر از بیتوجهی عاطفی، با یک قاتل مکاتبه میکرد و او را به دلیل حس درک متقابل، «همدل» مییافت. این گرایش اغلب ریشه در تلاش ناخودآگاه برای ترمیم آسیبهای عاطفی گذشته دارد، اما معمولاً به روابط ناپایدار و آسیبزا منتهی میشود.
یک دنیای جدید از اطلاعات منتظرته! برای کشف بیشتر، روی لینک وبینار آموزشی دلبستگی و وابستگی در رابطه کلیک کن.
نگاه تکاملی و ریشههای زیستی علاقه به مجرمان
از منظر زیستشناسی تکاملی، کشش به مجرمان میتواند به ویژگیهایی مرتبط باشد که در گذشته برای بقا و تولیدمثل ارزشمند بودند. دیوید باس به ویژگیهای مشترکی در مجرمان اشاره میکند که زنان را از نظر جنسی یا عاطفی تحریک میکند:
✅اعتماد به نفس: مجرمان اغلب اعتماد به نفس بالایی دارند، چه در برنامهریزی یک جرم پیچیده و چه در رفتار کاریزماتیک، مانند تد باندی در دادگاه. در طول تاریخ، مردان با اعتماد به نفس نشانهای از توانایی تأمین منابع یا رهبری بودند.
✅ریسکپذیری و سرکشی: مجرمان معمولاً در چارچوبهای اجتماعی جا نمیگیرند. این سرکشی نشانهای از تنوع ژنتیکی است که در تکامل برای بقا مهم بود. مردان سرکش ممکن است بهطور ناخودآگاه بهعنوان حامل ژنهای متنوع دیده شوند.
✅شخصیت سلطهگر (Dominant): بسیاری از مجرمان، مانند چارلز منسون در گروه خود، جایگاه اجتماعی بالایی دارند. این تسلط نشانهای از توانایی محافظت یا رقابت بود.
✅هوش و سازگاری: برنامهریزی جرایم پیچیده نیازمند هوش و توانایی تطبیق سریع با شرایط است. این ویژگیها در محیطهای متغیر گذشته، شانس بقا را افزایش میدادند.
✅جذابیت فیزیکی: برخی مجرمان، مانند جرمی میکز (Jeremy Meeks)، از نظر فیزیکی جذاباند، که نشانهای از سلامت ژنتیکی است.
این ویژگیها بهطور ناخودآگاه بر زنان اثر میگذارند و توضیح میدهند چرا مردان خطرناک جذاب به نظر میرسند، حتی اگر این کشش از نظر منطقی توجیهپذیر نباشد. این جاذبه ریشه در میلیونها سال تکامل زیستی دارد، مانند ترس از ارتفاع یا حساسیت به ضرر مالی.
نقش فرهنگ و رسانه: از هالیوود تا شبکههای اجتماعی
فرهنگ عامه و رسانهها مانند کاتالیزوری برای هیبریستوفیلیا عمل میکنند. قرنهاست که قانونشکنان رمانتیک شدهاند، از «رابین هود» تا «بانی و کلاید»، که نماد عشق و مقاومت بودند. اما در دنیای مدرن، این رمانتیکسازی به اوج خود رسیده است. مستندهایی مانند «گفتوگو با یک قاتل» یا فیلم «بهشدت شرور، تکاندهنده و پلید»، تد باندی را بهعنوان مردی خوشچهره و کاریزماتیک به تصویر میکشند. این تصاویر باعث شدند او صدها پیشنهاد ازدواج دریافت کند و با کارول آن بون (Carole Ann Boone) در زندان ازدواج کند.
شبکههای اجتماعی نقش مهمی در تقویت گرایش به مجرمان ایفا کردهاند، بهویژه از طریق رمانتیکسازی و دیدهشدن عمومی. برای مثال، جرمی میکز، که در سال ۲۰۱۴ به دلیل انتشار گسترده عکس بازداشتش به «مجرم خوشتیپ» شهرت یافت، گروههای هواداری در پلتفرمهایی مانند فیسبوک به دست آورد. او پس از آزادی، قراردادهای مدلینگ امضا کرد و با فردی از خانوادهای ثروتمند رابطهای پرحاشیه برقرار نمود.
این پدیده را میتوان به اقتصاد توجه (Attention Economy) نسبت داد، مفهومی که در آن توجه عمومی بهعنوان منبعی ارزشمند در نظر گرفته میشود. در این چارچوب، ارتباط با یک مجرم مشهور میتواند به شهرت یا دیدهشدن در پلتفرمهایی مانند اینستاگرام منجر شود. بهعنوان نمونه، زنی که با یک قاتل مکاتبه میکند و پاسخ دریافت میکند، ممکن است با اشتراکگذاری این تجربه در رسانههای اجتماعی، به کانون توجه تبدیل شود، پدیدهای که گرایش به مجرمان را در عصر دیجیتال تشدید میکند.
رسانهها همچنین مجرمان را بهعنوان شخصیتهای پیچیده و گاهی «قهرمانانه» نشان میدهند. سریالهای جنایی مانند «شکارچی ذهن» (Mindhunter) یا رمانهای عاشقانه-جنایی، داستانی از عشق و تغییر میسازند: یک خلافکار که برای عشقش دست از جرم میکشد. این فانتزیها هیبریستوفیلیا را تقویت میکنند.
دلایل مدرن علاقه به مجرمان
🔴کنترل و قدرت: آیزنبرگ میگوید زنانی که با زندانیان رابطه دارند، از حس کنترل لذت میبرند. شما تصمیم میگیرید چه زمانی تماس بگیرید یا ملاقات کنید. مجرم به شما وابسته است و نمیتواند خیانت کند. این رابطه، بدون مسئولیتهای روزمره، به یک «دوستپسر ایدهآل» تبدیل میشود.
🔴تروماهای گذشته: آیزنبرگ دریافت که بسیاری از این زنان در کودکی یا روابط قبلی تجربه سوءاستفاده یا خشونت داشتهاند. رابطه با یک مجرم به آنها اجازه میدهد این تروما را بازسازی کنند، اما این بار با کنترل بیشتر.
🔴جستوجوی معنا: برخی زنان با باور به تغییر مجرم، به دنبال معنای عمیقتری در زندگیاند. این حس مادرانه یا ناجیگری به آنها هدف میدهد.
🔴اعتماد به نفس پایین: برخی زنان به دلیل اعتماد به نفس پایین، فکر میکنند لایق یک رابطه سالم نیستند و به مجرمان روی میآورند.
🔴کمیابی و هیجان: مجرمان نسبت به جمعیت عمومی کماند، و این کمیابی آنها را جذابتر میکند. خطر و آدرنالین همراه با این روابط نیز حس هیجان را تقویت میکند.
درسهایی برای مردان: چگونه جذابتر باشیم؟
مردان میتوانند از ویژگیهای جذاب مجرمان درس بگیرند، بدون اینکه به مسیر جرم بروند. این ویژگیها، که ریشه در تکامل دارند، میتوانند در دنیای مدرن به موفقیت در روابط عاطفی کمک کنند:
✅اعتماد به نفس: ورزش، مطالعه و تجربههای جدید (مثل سفر یا کارآفرینی) اعتماد به نفس را تقویت میکنند. مردی که در مکالمه دست بالا را دارد و از هنر تا سیاست میداند، جذابتر است.
✅جذابیت فیزیکی: مراقبت از بدن و تناسب اندام نشانه سلامت و اعتماد به نفس است.
✅ریسکپذیری متعادل: به جای قانونشکنی، ریسکهای مثبت مثل سرمایهگذاری یا امتحان شغل جدید را امتحان کنید. این نشاندهنده شجاعت و سازگاری است.
✅تجربه و داستانگویی: هرچه تجربههای بیشتری داشته باشید، داستانهای جذابتری برای تعریف کردن دارید. مطالعه، سفر و حتی شکستهای کوچک شما را جالبتر میکنند.
✅خروج از کلیشه «مرد خوب» (Nice Guy Stereotype): زنان اغلب به مردان «نایس» کشش پیدا نمیکنند، بلکه به مردانی با ویژگیهای غالب (Dominant) و کمی خودشیفتگی (Narcissistic) گرایش دارند. کمی جسارت و اعتماد به نفس میتواند تفاوت ایجاد کند.
پیامدها: وقتی عشق خطرناک میشود!
هیبریستوفیلیا پیامدهای جدی دارد. استثمار یکی از خطرهاست؛ مجرمان ممکن است از تحسینگران برای پول یا حمایت سوءاستفاده کنند. تأثیر بر قربانیان نیز نگرانکننده است؛ ستایش مجرمان، رنج قربانیان را نادیده میگیرد. از نظر قانونی، این روابط میتوانند به فعالیتهای غیرقانونی منجر شوند، مانند کمک به فرار. برای زنان، آگاهی از این کشش میتواند به کنترل رفتارهای ناخودآگاه کمک کند. درک ناخودآگاه و پذیرش مسئولیت رفتارها، به انتخاب شریکهای سالمتر منجر میشود.
هیبریستوفیلیا چیزی فراتر از یک کنجکاوی است؛ این پدیده ما را وادار میکند درباره روان خود، تأثیرات رسانهای و ریشههای تکاملی تأمل کنیم. در دنیایی که سریالهای جنایی، پادکستها و مستندهای نتفلیکس ما را به ذهن مجرمان میبرند، این جاذبه بیش از همیشه دیده میشود. شاید دفعه بعد که مستندی درباره یک قاتل زنجیرهای تماشا کردید، از خود بپرسید: چرا این داستان مرا جذب کرده است؟
آیا درمانی هم داره؟
درمان معمولاً بهصورت خودخواسته دنبال نمیشود، مگر اینکه به دلیل اقدامات قانونی لازم باشد. با این حال، روشهایی وجود دارد که میتوانند استفاده شوند:
✅رواندرمانی: درمان شناختی-رفتاری، بازسازی ارگاسم، رواندرمانی فردی بیانگر-حمایتی
✅گروهدرمانی: برنامههای ۱۲ مرحلهای (مانند الکلیهای گمنام، اما برای معتادان به سکس)
✅هیپنوتراپی
✅داروها: ضدافسردگیها، اخته پزشکی، ضدآندروژنها، فنوتیازین، تثبیتکنندههای خلقوخو
نمونههای معروف و برجستهای از افراد هیبریستوفیلیا
دورین لیوی عاشق ریچارد رامیرز (که ۱۳ نفر را کشت) شد. آنها در زندان سنکوئنتین کالیفرنیا ازدواج کردند. زنان هنوز هم برای رامیرز، حتی پس از مرگش، نامههای طرفداری و پیشنهاد ازدواج میفرستند.
کارول آن بون در جریان محاکمه تد باندی با او ازدواج کرد. او ممکن است بین ۳۰ تا ۱۰۰ نفر را کشته باشد. باندی در دادگاه، هنگامی که بون در جایگاه شهود بود، از او خواستگاری کرد. آنها صاحب یک دختر شدند، اما بون بعداً طلاق گرفت، نام خود را تغییر داد و ناپدید شد.
چارلز منسون و تیراندازان دبیرستان کلمباین نیز طرفدارانی دارند.
اسکات پترسون همسر باردارش را کشت. چند ساعت پس از محکومیت به جرمش، اولین پیشنهاد ازدواج (از میان پیشنهادهای متعدد) را دریافت کرد.
جان وین گیسی (که ۳۳ مرد جوان را کشت و به آنها تجاوز کرد) زنانی داشت که خود را به او عرضه میکردند. کتابی منتشر شده که تمام نامههایی که او در زندان دریافت کرده بود را شامل میشود. او در زندان با زنی دچار توهم که باور نداشت او جرایمش را مرتکب شده، رابطهای داشت.
در اوایل سال ۱۹۸۰، زنی به نام کارول آن بون از قانون مبهمی در فلوریدا استفاده کرد تا با مردی که عاشقش بود در دادگاه ازدواج کند، با اعلام عمومی در سوابق دادگاه. او پذیرفت و آن دو در سال ۱۹۸۲ صاحب دختری شدند. مردی که بون با او ازدواج کرد، تد باندی، قاتل زنجیرهای بود که اخیراً محکوم شده بود و در جریان محاکمهای که بعداً او را به دلیل چندین قتل به اعدام محکوم کرد، بهعنوان شاهد شخصیت او را فراخوانده بود. کارول آن بون قبل از محاکمه باندی را نمیشناخت، اما شروع به حضور در دادگاه با زنانی کرده بود که شبیه قربانیان باندی لباس میپوشیدند تا توجه او را جلب کنند.
چرا زنان به قاتلان زنجیرهای جذب میشوند؟
هیچ دلیل واحدی برای ایجاد هیبریستوفیلیا وجود ندارد. مانند اکثر پارافیلیاها، به نظر میرسد ترکیبی از عوامل ژنتیکی، محیطی و شانس باعث ایجاد این وضعیت میشود. چندین عامل برای توضیح این پدیده پیشنهاد شده است.
🟢ژنتیک: هیبریستوفیلیا یک وضعیت عمدتاً زنانه است و تقریباً هیچ سوژه مردی نشانههای آن را نشان نمیدهد. این ممکن است به دلیل ترجیح تکاملیافته زنان برای مردان قوی و محافظ باشد، که در شکل افراطی آن ممکن است با مردی خشن یا کنترلکننده اشتباه گرفته شود. در حالی که جذابیت سالم یک زن به انواع خاصی از مردان معمولاً قبل از مجرمان توهینآمیز و خطرناک متوقف میشود، موارد استثنایی احساس جذابیت فراتر از نقطه تحملی که اکثر زنان برای رفتار تهاجمی دارند، خواهند داشت.
🟢ترومای کودکی: میتوان استدلال کرد که محیط کودکی باعث ایجاد هیبریستوفیلیا میشود، اگرچه هیچ ارتباط قطعی هرگز برقرار نشده است. زنی که در کودکی مورد سوءاستفاده یا غفلت قرار گرفته ممکن است در بزرگسالی جذابیت ناسالمی به مردانی پیدا کند که بهطور خشونتآمیز قوانین و مقررات را نقض میکنند، که گاهی بهعنوان جذابیت جنسی به قاتلان و دیگر مجرمان غارتگر ظاهر میشود.
🟢عوامل اجتماعی: همچنین ممکن است شرطیسازی اجتماعی به هیبریستوفیلیا مرتبط باشد. پس از چاپ تصاویر قربانیان تد باندی در روزنامهها و نمایش آنها در تلویزیون، تعدادی از افراد اظهار داشتند که همه آنها ظاهری مشابه داشتند، با موهای بلند قهوهای که از وسط جدا شده و گوشوارههای حلقهای بزرگ. بهزودی، زنانی با موهای بلند جدا شده از وسط و گوشوارههای حلقهای در مقابل دادگاه ظاهر شدند. حداقل یکی از این زنان به یک خبرنگار اعتراف کرد که موهایش را رنگ کرده تا بیشتر شبیه یکی از قربانیان باندی شود. این ممکن است برای برخی رفتار جلب توجه باشد یا برای دیگران عملی غیرمنطقی.
دلایل پشت هیبریستوفیلیا علل و انگیزهها
مطالعات متعدد نشان میدهند که دلایل پشت هیبریستوفیلیا متنوع و اغلب شامل عوامل روانشناختی، اجتماعی و تکاملی بههمپیوسته است:
اسلاویکوا، ام. و پانزا، ان. آر. (۲۰۱۴) دریافتند که زنانی که به مجرمان زندانی احساس جذابیت عاشقانه دارند، اغلب سابقه سوءاستفاده جسمی یا جنسی دارند. این زنان ویژگیهایی مانند وابستگی عاطفی و نیاز به تأیید را نشان میدهند. به عبارت دیگر، گذشتهای پر از تروما جذابیت به مجرمان را افزایش میدهد. این مطالعه همچنین دو زیرگروه را شناسایی کرد: دستکاریکننده/عملگرا و عصبی/مضطرب.
🔴دستکاریکننده/عملگرا (متمرکز بر سود): این گروه بر کسب منفعت شخصی یا مزایا از روابط تمرکز دارند. آنها از احساسات و علاقه عاشقانه خود بهصورت استراتژیک استفاده میکنند؛ برای مثال، ارتباط با مجرم را برای کسب جایگاه اجتماعی، امنیت مالی یا هیجانجویی حفظ میکنند. پیوند عاطفی و همدلی در درجه دوم اهمیت قرار دارد، در حالی که نیازهای شخصی غالب است. مثالهایی از رفتارها شامل نوشتن نامههای تأثیرگذار، رفتار استراتژیک برای جلب توجه مجرم و جستجوی منافع ملموس یا روانشناختی است.
🔴عصبی/مضطرب (جویای امنیت عاطفی): این گروه به دنبال امنیت عاطفی و دلبستگی هستند. تروما، سوءاستفاده یا غفلت گذشته ممکن است باعث شود که آنها حتی در روابط آشوبناک یا خطرناک به دنبال دلبستگی باشند. عزتنفس آنها معمولاً پایین است، سطح اضطرابشان بالا و ممکن است برای احساس دوست داشته شدن یا پذیرفته شدن به مجرمان بچسبند. رفتارهای معمول شامل تمایل مکرر به ارتباط با مجرم، واکنشپذیری شدید به نوسانات عاطفی و تجربه اضطراب شدید زمانی که مجرم بیتفاوتی نشان میدهد.
بسیاری از زنان با تمایلات هیبریستوفیلیک، خشونت و قتلهای انجامشده توسط مجرمان را «خطرناک، جذاب و برانگیزنده» مییابند. برای برخی زنان، اعمال خشونتآمیز نهتنها «نمایش قدرت» هستند، بلکه در مرکز فانتزی جنسی قرار دارند. به عبارت دیگر، مرگ/قتل تقریباً بهعنوان محرک جنسی درک میشود.
این نشاندهنده بُعد فتیشیستیک (لذت جنسی مرتبط با یک شیء/عمل خاص) و بُعد روانپویا (ناشی از اضطراب، تروما یا نیاز به کنترل) است. یافته دیگری نشان میدهد که افرادی با خودآگاهی بالاتر تمایل به تحسین غیرفعال دارند، در حالی که دیگران بهطور فعال جنبه عاشقانه جرم را ایدهآلسازی میکنند چیزی که به شدت تحت تأثیر تصویرسازیهای رسانهای قرار دارد.
مطالعه دیگری نشان داد که «مکانیسم ترس» نقش مهمی در جذابیت به مجرمان خشن ایفا میکند. دیدگاههای تکاملی و روانپویا استدلال میکنند که جذابیت به افراد خطرناک ممکن است شکل افراطی ترجیح تکاملی برای شریکان قوی و محافظ باشد. در هسته خود، «جذابیت قدرت» نشاندهنده میل به محافظت است. کاترین رامسلند، استاد روانشناسی قانونی، خاطرنشان کرد که «برخی معتقدند میتوانند شخصی به بیرحمی یک قاتل زنجیرهای را تغییر دهند. دیگران میخواهند او را پرورش دهند، چون میبینند که او زمانی یک کودک بوده است».
چه میتوان کرد؟
هیبریستوفیلیا میتواند عواقب ویرانگری برای زنانی که آن را دارند و بیش از حد پیش میروند داشته باشد. جستجوی مداوم شریکان خشن نهتنها آنها و فرزندانشان را در معرض خطر قرار میدهد، بلکه بهطور بالقوه شریکی در جرم برای مردانی ایجاد میکند که به دلیل تواناییشان در دستکاری و آسیب رساندن به دیگران متمایز هستند.
در سطح پایین، جایی که هیبریستوفیلیا بهعنوان یک فتیش جنسی خصوصی ظاهر میشود، معمولاً آسیبی وارد نمیشود. اما برای زنانی که فعالانه به دنبال جذابترین مجرمانی که میتوانند پیدا کنند میروند و خود را در معرض خطر قرار میدهند تا با آنها باشند، یک شبکه حمایتی قوی از خانواده و دوستان، تمایل به ارتباط و مدیریت سایر اختلالات عاطفی که زن ممکن است داشته باشد، کلید محدود کردن آسیبهایی است که هیبریستوفیلیا میتواند ایجاد کند.
کلام آخر
هیبریستوفیلیا پدیدهای نادر اما بسیار جذاب در روانشناسی قانونی است که همچنان نیازمند بررسی عمیقتر است. جذابیت عاشقانه یا جنسی به خشونت و مجرمان با پویاییهای روانشناختی متعددی مانند تروما، عزتنفس پایین، عاشقانهسازی رسانهای و الگوهای تکاملی جذابیت درهمآمیخته است.
اگرچه ممکن است در ابتدا بهعنوان فانتزیای امن یا رهاییبخش برای زنان به نظر برسد، چنین جذابیتی خطرات جدیای مانند دستکاری عاطفی و بهرهکشی به همراه دارد. شناخت این لایههای روانشناختی نهتنها برای توسعه رویکردهای درمانی سالمتر در روانشناسی قانونی بلکه برای افزایش آگاهی اجتماعی درباره خطرات بالقوه حیاتی است.